تاثیر فرهنگ در روانشناسی و شکل گیری زمینه روانشناسی| زندگی سبز
- دستهبندی نشده
- vahid
- 8 دقیقه
این محتوا توسط تیم روانشناسی زندگی سبز گردآوری شده است.
[ad_1]
تاثیر فرهنگ در روانشناسی همواره بدیل ترین مورد در این رشته بوده است. دستیابی به عینیت در علوم انسانی یک چالش ثابت شده است، با این حال روانشناسان تجربی همچنان از پروتکل های تجربی استفاده می کنند تا استدلال کنند که همه انسان ها، صرف نظر از فرهنگ یا نژاد، ساختار روانشناختی و شناختی اولیه یکسانی دارند. در حالی که روش علمی مطالعه زیستشناسی، شیمی، پزشکی، فیزیک و نجوم را روشن میکند، من استدلال میکنم که پروتکلهای آن لزوماً برای علوم انسانی، بهویژه روانشناسی کار نمیکنند، زیرا آنها به اندازه کافی نقش را در نظر نمیگیرند. در ادامه سایت روانشناسی کودکان زندگی سبز همراه ما باشید.
تاثیر فرهنگ در روانشناسی
در قرن بیستم و بیست و یکم، روانشناسی و کاربردهای آن در جامعه زیاد شده است و تاثیر فرهنگ در روانشناسی را مشخص تر کرده است، هرچند که پدیده های ذهنی کاملاً به اصول عصبی تقلیل نیافته اند و خطوط شناختی نیز واضح و قابل شناسایی نیستند. روانشناسی تجربی هنوز انواع اصول قانون مانندی را که ما از یک علم امیدواریم، به ما ارائه نکرده است. بلکه ممکن است به عوامل فرامنطقی مانند فرهنگ، تاریخ، تئوری و شکلگیریهای اجتماعی احتمالی بستگی داشته باشند.
روتین مناسب برای مدرسه و دانش اموزان
برخی از روانشناسان پیشنهاد کرده اند که محدودیت ها در مجموعه داده های واقعی وجود دارد کخ همین تاثیر فرهنگ در روانشناسی را ثابت میکند. برخی دیگر مسائل فنی را در تفسیر تصویربرداری مغز مقصر می دانند یا استدلال می کنند که روانشناسی به طور مداوم تأثیر بی رویه زمینه را نادیده گرفته است. در واقع، صداهای انتقادی و شیوههای هترودوکسی در این زمینه کم نیست.
در این پست، عوامل فرامنطقی را که تاثیر فرهنگ در روانشناسی را ثابت میکند و زمینه های کشف و تفسیر را در روانشناسی پژوهشی تعیین می کند، مشخص می کنم. به نظر می رسد فرهنگ و تاریخ، همانطور که در تعهدات نظری پس زمینه تجسم یافته است، برای درک مقوله های روانشناختی اساسی و ظاهراً قانون مانند ماهیت انسانی بسیار مهم است. این شامل مفروضاتی در مورد شناخت، خود، سلامت روان و بسیاری از مفاهیم بدیهی دیگر است.
پایان به مشکل ناخن کندن کودکان
برخی از نشانه های شناخت این مسائل و تاثیر فرهنگ در روانشناسی در دسترس است. به عنوان مثال، حوزه روانشناسی بومی از مفروضات هژمونیک روانشناسی غربی با اجازه دادن به عوامل فرهنگی و تاریخی متفاوت صحبت میکند. همچنین، بررسی مجموعه گستردهتری از دادههای استخراجشده از منابع جهانی به ما کمک میکند بفهمیم که چگونه روانشناسی یک علم تاریخی است.
زمینه مطالعه روانشناسی اهداف و روش هایی را که استفاده می کند محدود می کند. ملاحظات آشکاری از نظر دسترسی به تجهیزات و جامعه شناسی دانش وجود دارد. علاوه بر این، اجرای عملی داده های روانشناختی به مکان و زمانی که در آن رخ می دهد محدود می شود. ایدههای زیگموند فروید در مورد ذهن به وضوح از ایدههایی نشأت میگرفت و آنها را بیان میکرد که در هوای فین دو سیکل وین وجود داشت.
تعهدات پس زمینه به مفاهیم، مفروضات و اهداف تولید دانش را رنگ می کند. علیرغم عینی بودن روش ها و ابزارهای آن، روانشناسی ادامه جامعه ای است که از آن نشأت می گیرد. مطالعه ذهن در یک مکان و دوره زمانی معین نیز لزوماً مطالعه شرایط فرهنگی و تاریخی آن مکان است. یکی از راههای ادغام این ملاحظات، استفاده از روشهای مورد استفاده در انسانشناسی و تاریخ است. این زمینههای کیفی، پیشینه معرفتی را توصیف، کشف و توضیح میدهند که استفاده از شیوههای دانش را شکل میدهد.
به عنوان مثالی از اینکه چگونه میتوانیم از روشهای انسانشناختی استفاده کنیم، مشاهده کنیم که چگونه فردگرایی بهعنوان چارچوبی فرهنگی برای مفهومسازی حدود و وسعت ذهن عمل میکند که خود نشان دهنده تاثیر فرهنگ در روانشناسی است. فردگرایی تعهد به مجموعه ای از اعمال فلسفی و سیاسی است. به قول لویی دومون، این یک چارچوب فرهنگی است که مفاهیمی از عاملیت را مطرح می کند که به موجب آن اراده یک عامل اخلاقی تعیین کننده برای سوژه مصرف کننده لیبرال است.
فرض بر این است که خود فردی به عنوان مکانی برای شخصیت، حافظه و عاملیت عمل می کند. بنابراین در تحقیقات و اقدامات اجتماعی گنجانده شده است. فردگرایی به عنوان یک چارچوب فرهنگی و عاملی برای تاثیر فرهنگ در روانشناسی در شیوه های گفتگو درمانی، روانشناسی عمومی، برنامه های خودمراقبتی و سلیقه مصرف کننده تقویت می شود. روانکاوی، به عنوان نظریهای درباره طبیعت انسان که در عین حال شیوهای درمان و جعبه ابزاری برای نقد فرهنگی است، چارچوب فرهنگی فردگرایی را در مدل ذهنی خود نهادینه میکند.
خواندنی: میان وعده مناسب برای دانش اموزان
مطالب ضروری روانکاوی و تاثیر فرهنگ در روانشناسی
فردگرایی زمینه فرهنگی بسیاری از اشکال درمان است زیرا یک سیستم پدیدارشناختی، تجربی و ساختاری برای توضیح رفتار از طریق فرآیندهای پنهان است. انگیزه من برای تأکید بر روانکاوی این است که چگونه اشکال فرهنگی که جنبههای خاص انسان را متمایز میکنند در سیستمهای روششناختی کاوش هرمنوتیک، که آسیبشناسی و شیوههای درمانی را توضیح میدهند، طبیعی میشوند.
محدودیت های معرفتی بنابراین، انواع دانشی را که ممکن است از مطالعات گوناگون ذهن به دست آید، محدود می کند. در روانکاوی، ذهنیت بستری برای تجزیه و تحلیل احساسات و علل آن است. از شیوههای دانش گفتمانی برای کاهش رنج با تقویت حس عاملیت استفاده میکند. این کار را میتوان با کمک به تحلیلگر انجام داد تا بفهمد چرا به همان صورت عمل میکند، از جمله محرکها، لحظههای ضربه و راههای جایگزین برای فکر کردن به خود.
فرانتس فانون، روانشناس مارتینیکایی، این اصول روانکاوی را فراتر از بخش روانپزشکی برد تا به این موضوع بپردازد که چگونه ذهن مستعمرهشده از سرکوب مداوم رنج میبرد و در نتیجه با خود غریبه میشود. او علیت روانی صمیمی این واقعیت خشن را روشن کرد و سپس توانست ابزار سرکوب سوبژکتیویته را به مبارزه الجزایر برای به رسمیت شناختن و آزادی تحت حاکمیت استعماری فرانسه مرتبط کند. بنابراین استفاده فانون از روانشناسی به دلیل زمینه سیاسی و استفاده فرهنگی آن محدود شد. روانشناسی فردگرا وسیله ای برای ترویج ذهنیت رهایی بخش با تقویت حس عاملیت به عنوان دانش بازتابی بود.
مشاوره رایگان کودک سریع ترین راه برای درمان اختلالات کودکان
زمینه به اندازه کافی توسط روانشناسی الگوبرداری شده از علوم فیزیکی که به دنبال قوانین ذهن هستند، به تصویر کشیده نمی شود، اما می توان آن را با استفاده از یک رویکرد ایدیوگرافیک گفتمانی که سطوح مختلف تحلیل، از جمله نشانه های انسان شناختی، تاریخی، و زمینه ای را گرد هم می آورد، بررسی کرد. ممکن است عملگرایانه تر باشد که روانشناسی را به عنوان مجموعه ای از شیوه های دانش محلی و تاثیر فرهنگ در روانشناسی مفید در نظر بگیریم که بر اساس مقتضیات و ارزش های جامعه معین فرموله شده اند. این بدان معنا نیست که تمام روانشناسی به صورت اجتماعی ساخته شده است. بلکه به این معناست که علوم انسانی از نظر فرهنگی از جهات مهم و اساسی قرار گرفته است. همانطور که کارل کراور از آن حمایت می کند، یکی از راه های امیدوارکننده، نوعی موزاییک از محدودیت ها بین سطوح چندگانه تحلیل است.
ما دیدهایم که چگونه اشکال گفتمانی روانشناسی مانند رواتاثیر فرهنگ در روانشناسی ثابت کرده اند نکاوی قرار گرفتهاند و و اشکال تجربی روانشناسی با باورهای پیشزمینه چارچوببندی میشوند، اما آیا همه اشکال روانشناسی به یک اندازه در معرض محدودیتهای معرفتی که من توضیح دادم هستند؟ بیایید مدلسازی محاسباتی در علوم شناختی را به عنوان مثال در نظر بگیریم، این یک سیستم رسمی مبتنی بر مهندسی است که از طریق آن محققان نحوه عملکرد یک سیستم را با توجه به دادههای جمعآوریشده از رفتارهای آزمودنی تجربی به تصویر میکشند. (مشاوره کودکان زیر دو سال را نیز در همین سایت بخوانید)
جنبه رسمی مدل هایی که ورودی ها، خروجی ها و توابع کلی را توصیف می کنند، یک تکنیک تحلیلی است. با این حال، تغییر مورد نیاز برای جمعآوری دادههای آزمایشهای انسانی و خلاصهسازی آنها بهعنوان یک مدل محاسباتی، مطمئناً با مفروضات قرن بیستم در مورد اینکه ذهن چگونه شبیه رایانه است و چگونه میتوان از دادهها برای پاسخ به سؤالات تحقیق استفاده کرد، محدود شده است. ابزار تحقیق نیز آن را مقید می کند. به طوری که اگرچه مدل سازی خود یک رشته رسمی است، اما زمینه ای که در آن مورد استفاده قرار می گیرد، تابع محدودیت های فرهنگی است. این بدان معناست که مفید یا روشنفکر نیست، اما نشان میدهد که انجام این تکنیک ممکن است منجر به ایمن کردن قوانین ذهن نشود. همانطور که لیزا اوزبک نوشت، درک این موضوع که عملکردهای روانشناختی دارای ارزش هستند، دامنه تاثیر فرهنگ در روانشناسی را روشن می کند.
بر اساس محدودیتهای فرهنگی که نظریهپردازان و تجربیگرایان با آن روبرو هستند، پیشنهاد میکنم که روانشناسی باید شامل شیوههای دانشی اقتباسشده از تاریخ باشد، مانند توصیفها و مقایسههایی که قرار گرفتن افراد را در محیط اجتماعی-فرهنگی و نقش تاثیر فرهنگ در روانشناسی آنها در طول زمان نشان میدهد. ابزارهای توسعه یافته توسط انسان شناسان برای مشاهده و فرمول بندی فرم های فرهنگی برای روشن شدن کاربردهای روان شناسی بسیار مهم هستند زیرا آنها اشکال موقعیت گرا و زمینه گرا را ارائه می دهند که معنای اجتماعی مشترک ادراکات، نگرش ها و تجربیات را نشان می دهد. این شامل، برای مثال، روش های تحقیق کیفی، مانند قوم نگاری متمرکز است.
استرس ترس از مدرسه در کودکان را برای همیشه پایان دهید.
روشهای ادغامی چندسطحی به تعیین نقش زمینه کمک میکنند و به نظریهپردازان و تجربهگرایان کمک میکنند تا با محدودیتهای روانشناسی کار کنند تا توضیحاتی به اندازه کافی غلیظ ارائه دهند.
[ad_2]